فرخی سیستانی ▍▍

ساخت وبلاگ

کتاب از رودکی تا بهار
محمدعلی اسلامی ندوشن
چاپ اول، بهار ۱۳۸۳،
چاپخانه‌ی راد، قیمت ۴۰۰۰۰ ریال
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
فرخى سيستانى
(فوت: ۴۲۹ ه. ق)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱
شعر فارسى در اين دوره[:سامانی] وضع خاصى دارد. هم دنباله‌ی روش گذشته[:غزنویان] است، و هم متفاوت با آن.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۱)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۲
با رسيدن محمود غزنوى به حكومت ايران، دو عامل تازه وارد تاريخ كشور می‌شود كه مسیر آن را قدرى تغيير می‌دهد: اشاره داشتيم كه ورود غلامان ترک به كشور از زمان سامانی‌ها شروع شده بود. گسترش اسلام به طرف شرق از آسيای ميانه تا تركستانِ چين راهِ جلو آنها را باز گذاشته بود و موجب شد كه ايرانيان غلامان و كنيزان ترک را بخرند يا به اسارت بگيرند، و اين موضوع يک تغيير بزرگ در منطقه‌ی خراسان ايجاد كرد. نتيجه‌ی نزديكش آن شد كه حكومت سامانى برافتاد، و در دراز مدت تأثير در سير تمدنى ايران گذارد. عده‌ی آن‌ها طورى زياد شد كه
توانستند غلبه بكنند بر اربابان خود و با جلادتى[: چابکی] كه داشتند، بر نيمى از ايران تسلط يابند.
اين كار با همدستى خلافت عباسى صورت گرفت که ترک و عرب با هم سازگاری خوبى داشتند. بعد خود ترک‌ها كارشان به جایى کشید که خليفه را ديگر قبول نداشتند.
سبكتكين، پدر محمود، غلامِ البتكينِ ترک بود. بعد آزاد شد، به سرداری سامانيان رسيد. پسرش محمود حاكم خراسان گرديد و سرانجام سامانيان را برانداخت.
محمود[غزنوی] فرد بسيار مقتدرى بود و در ميان اميران بعد از اسلامِ ايران از همه معروف‌تر شده است. علتش لشكركشی‌هاى او به هندوستان بود. به بهانه‌ی جهاد و گسترش اسلام. معابد هندوها را غارت کرد، و ثروت هنگفتى به ايران آورد، و اين خود منشا تغییری در جامعه و فکر ایرانی گردید. چون ديگر موضوع نسب مهم نبود، هر فردى كه چند عاملى را در خود جمع می‌کرد، مى‌توائست اقبالِ به حكومت رسيدن داشته باشد. اين دو بيت معروف حنظله ی بادغیسی نوعى دستورالعمل شده بود:
مهترى گر به كام شير در است
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
يا چو مردانت مرگ روياروى
سامانی‌ها در اواخر كار دچار هرج و مرج شده بودئد، و به همان سرنوشت دچار شدند که هر سلسله‌ی فرسوده‌اى می‌شود. محمود غزنوى جای آن‌ها را گرفت. چون هم غلام‌زاده بود و هم غيرايرانی، نمى‌توانست مورد قبول مردم ايران قرار بگیرد، اين بود كه در أغاز با خليفه‌ی بغداد هم‌دست شد و پشتيبائى او را جلب نمود؛ سپس با لشكركشى به هند، خود را اسلام‌پناه معرفى کرد، و از همه زيان‌بارتر، با استفاده از ثروت هند، توانست نخبگان و سرجنبانان و شاعران را طرفدار و ستايشگر خود سازد، و از همين جا پایه‌ی ادبيات اغراق و مداحى گذارده شد.
همراه با ثروتى كه از هند سرازير شده بود، وضع اجتماعى ايران نيز تغيير كرد. برده و كنيز در شهرهای خراسان فراوان و ارزان شد و خوشگذرانى و رفاه در ميان طبقاتی که در خدمت حكومت بودئد، رواج يافت و از جانب شاعران مورد تبليغ قرار گرفت. مکتب تازه‌اى در شعر پا گرفت و طی آن دیگر مفاهیم، معنی معمول خود را از دست دادند.
در مجموع می‌توان گفت كه مدايح كسانی چون عنصرى و فرخی، بر سر هم موجب سرشكستگى ملت ايران گرديد و كشورگشایی‌های محمود با غارت و با كشتارهایی که داشت یک دوران تيره برای ايران و هند، هر دو، رقم زد.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۲)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۳
در همین دوران است كه دوگانه‌رفتارىِ ايرانى حدت می‌گيرد، بدين معنى كه هم شراب‌خوارى هست و هم محتسب تعزير مى‌كند.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۲)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۴
با افزایش غلامان، غلام‌بارگی نيز جزو رسم زمان مى‌شود، كه شعر شاعران سرشار است از توصیف آن، و داستان شخص محمود غزنوی با اياز ترک تا قرن‌ها زبـان‌زدِ ادبيات می‌ماند.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۲)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۵
گمان نمی‌كنم هیچ‌کس به اندازه‌ی محمود غزنوى به فكر و اعتبار ايرانى لطمه زده باشد. گرچه زبان شعر در زمان او رشد پيدا كرد، اين رشد در سايه‌ی يک خودشكنیِ خفت‌بار به دست آمد. موضوع اين بود كه محمود غزنوى عاشق زبان فارسى نبود، آن را وسيله‌ی كار خود و تحكبم موقعيت خود می‌دانست. احتياج داشت كه خود را به مردم ايران بقبولاند، و شاعران به منزله‌ی بلتدگوهاى تبليغاتى او بودند كه به كمک زيبایی زبان فارسی و لطف بیان، سلطنت او را تحمل‌پذير سازند.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۳)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۶
سياستِ دين‌گستری او[محمود غزنوی] از جانب خطيبانى كه در خدمت بودند تبليغ مى‌شد و از جانب عوام جذب می‌گردید. شاعران نيز در محافل «روشفكری» نفوذ داشتنند و مدايحى كه مى‌گفتند، دهن‌به‌دهن می‌گشت، بدين گونه سياست ادب‌ْدوستىِ او نيز شروع كرد به اثر گذاردن، و حتى او را نمونه‌ی ادب پروری در تاريخ ادبیات معرفى کرد...
در واقع می‌توان گفت که یک طبقه‌ی سرمايه‌دار تازه ايجاد شد، و پایه‌ی اين مكتب را گذارد، كه براى اهل قلم شرط مرفه زیستن وابستگی به دستگاه حكومت باشد.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۴)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۷
شاعران دوره سامانی نيز نسبت به ارباب قدرت ستايشگری می‌كردند، ولی این همراه بود با مقدارى اعتدال و متانت، بنابراين خيلى بی‌پايه نبود. گذشته از آن، شاهان سامانى شايسته‌تر به ستايش بودند، فرهنگْ‌دوست بودند، آزادمنش‌تر بودند و ارتباطشان با مردم طبیعی‌تر بود، نه مبتنى بر تزوير. در زمان محمود، حتى كشتارهای وحشيانه در هتدوستان و خودِ ايران از جانب شاعران مورد تشویق و تمجید قرار می‌گرفت... اين ديگر سنت شد و در زمان سلجوقی‌ها هم ادامه يافت، و شعر اين مسير را طی کرد تا رسید به سعدى، كه او لحن و سبک ديگرى در كار گرفت.
اكنون اين سؤال هست كه چرا جامعه‌ی ايرانى برای پذیرش اين روش زمينه‌ی مساعد داشت؟
براى آن كه مرجع رسيدگى و حساب و كتابى در كار نبود. قانون حكومت نمی‌كرد. فرد حكومت مى‌كرد و هر كسى در سلسله مراتب اجتماعىِ خود ناچار بود که از شخص بالاتر از خود اطاعت ببرد و به او تملق بگويد، و در صورت لزوم دروغ بگوید، در غير این صورت كارش لنگ مى‌ماند. مقدارى زبان چرب و نرم، گره‌ها را باز می‌کرد. به هر حال، یا می‌بایست زور داشت، يا خضوع به كار برد. در مثل هم می.گفتند: « دستی که نتوان بريد بايد بوسيد.»
اگر انتظار برود که روزى اين خصيصه از ايرانى زدوده شود، بايد کلمات در معنای اصلی خود به کار روند، و اين مستلزم آن است كه، قانون جاى روابط را بگیرد، و هر کسی اطمینان به حفظ حق خود داشته باشد.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۴)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۸
او[فرخی سیستانی] مرد فقيرى بود در سیستان، گمنام، در خدمت يكى از دهقان‌های سيستان که برای او كار می‌كرد و مزد می‌گرفت؛ ولی چون استعداد داشت، يک اتفاق كوچک او را از اين مسكنت بيرون کشید. از قراری که نظام عروضى در چهار مقاله حكايت كرده است، جريان اين شد که او از کارفرمای خود تقاضای اضافه مزد کرد، و او نپذيرفت. فرخى هم از فرط استيصال دل به مهاجرت نهاد و از سيستان بيرون آمد، و رسيد به قلمرو چغانيان كه دركنار جيحون حکومتی داشتند. چون ايران پاره پاره بود، آنان[: چغانیان] هم بـخشى از آن را در اختيار گرفته بودند، ولى ادب‌ْدوست و با‌فرهنگ بودند. فرخى آن قصيده‌ی معروف را گفت: با کاروان حلّه برفتم ز سیستان... و آن را به آن‌ها[: چغانیان] تقديم كرد و از آن روز كارش بالا گرفت... پس از أن كه چندى در آنجا ماند و شهرتى به هم زد، رفت به دربار محمود غزنوى و در جا شروع به شكفتن كرد. جزو دو سه شاعر مهمّ دربار محمود گرديد و بنا به آنچه در تذكره‌ها آمده و از شعرهای خود او هم بر مى‌أيد، داراى ثروت هنگفتى شد. بيست غلام و كنيز داشته است، و اسب و ثروت و جواهر. مردى يک‌لاقبا از سيستان بيرون آمد، از بركت كلام و حسن اتفاق، ناگهان به ناز و نعمت غير منتظره‌اى رسيد، اين خود نمونه‌اى است از وضع سياسی و اقتصادی محمود. چند تن ديگرى هم نظير او بودند كه عنصرى در رأس أنها بود. زبان فارسی به راستى گسترش پیدا كرد، ولى به چه فيمت؟ به قیمت آن كه فكر ایرانى بیفتد در مسیر خاصی که عزت نفس او را فرو آورد.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۵ و ۱۶۶)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۹
از همين زمان وزنه‌ی كار افتاد روى شعر، در دوره سامانى نثر هم رونقى داشت كه بلعمى نمودار آن است. در اين دوره تنها يک استثناء تاريح بيهقى است، كه در میان نثرهای زبان فارسى درخشش خاصى دارد.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۶)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۰
به هر حال، فرخى سيستانى شاعر مهمى است، گرچه بايد اخلاق او را از شعرش جدا كرد. به طور كلى نظام‌هایى كه بخواهند فقط به فكر خودشان باشند، خود به خود در زمان آن‌ها اخلاق و فرهنگ تنزل پیدا می‌کند. قلم‌ها خریده می‌شوند، یا در سایه می‌مانند، و روشن‌بينان واقعى در معرض فراموشى يا طرد قرار می‌گيرند. مسابقه‌ای براى تقرب به دستگاه قدرت در می‌گیرد كه اصالت فكر در آن میان پامال خواهد شد.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۶)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۱
فرخى داراى سبک خاصى است كه مهم‌ترين ويژگی‌اش روانی كلام است. در کل زبان فارسی مى‌خواهم از دو نفر ديگر نام ببرم كه همين روانی و سهولت بيان را دارند، يکی سعدى و ديگری - شايد تعجب كنيد -ایرج ميرزا.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۶)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۲
فرخى با جودت [نیکویی] ذهنى که دارد، شعرش بسيار دل‌پسند شده، مدح‌هايش را كه كنار بگذاریم، تشبيب‌های شعری‌اش در وصف طبيعت و معشوق، جزو شاه‌كارهای زبان فارسى به شمار می‌آيند. به طور کلی شاعر شاد و خوش‌گذرانی است، و اين جنبه‌ی شادِ طبع ايرانى را در سخن خود بازتاب می‌دهد. در دورانى كه پُر از جنگ و کشتار بوده، اين‌همه تغزل‌های بى‌غمانه، دوگانگی خصلت ایرانى را نمود می.دهند... فرخى سيستانى یک نمونه است، بر این كه ايرانى وقتى فرصتى به دست بیاورد نشان می‌دهد که چقدر نشاط پرست است...
(فرخی سیستانی، ص۱۶۶)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۳
در زمان فرخى هنوز عشق بُعد معنوى پيدا نكرده، يعنی عرفانى نشده، بلکه در همان غنای جسم متوقف است؛ بنابراین او شاعر زیباییِ ملموس است. خود اعتراف دارد که در لذایذ جسمانی غوطه‌ور است.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۷)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۴
شاعران این دوره[غزنویان] برای آنکه خود را محروم نگذارده باشند، بدنه‌ی شعر را به دو قسمت می‌کردند: سهم خود و سهم کسب. سهم خود، شامل وصف طبیعت و عشق و حسب‌‌حال می‌شد که از دل بر می‌آمد، و سهم کسب، برای ممدوح بود به قصد دریافت پاداش... چنین می‌نماید که مدایح را جزء شعر حساب نمی‌کردند ولی خود را ملزم می‌دیدند که چیزی در کام قدرت زمان بریزند. شاید به خود می‌قبولاندند که قدرت، ولو ناشایست، خود را توجیه می‌کند. همین اندازه که هست معلوم می شود که باید باشد، اراده‌ی آسمانی پشت آن است.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۷)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۵
زندگیِ شعری فرخی را باید در دایره‌ی تاریخ زمان محمود سنجید. محمود غزنوی تفکر زمان خود را شکل داد و چنان که دیدیم با پول‌هایی که داشت به خوش‌گذرانی مطیعانه، اعتبار تازه‌ای بخشید.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۷)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۶
[محمود غزنوی] همه چیز را در خدمت سیاست گذارده بود؛ ادعای دینداری‌اش صادقانه نبود، همان‌گونه که ادعای ایرانی‌گرائی‌اش. هم می‌خواست غازیِ اسلام قلمداد شود و هم با شاهان داستانی ایرانی چون فریدون و کاووس و خسرو پهلو بزند.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۷)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۷
[محمود غزنوی] معلوم نیست که زبان فارسی را درست می‌فهمیده یا نه، چون زبان خانوادگی‌اش نبوده. وقتی در ری کتابخانه‌ها را می‌سوزاند، چگونه بتوان گفت که طرفدار علم و ادب بوده؟...
سلطان محمود[غزنوی] با همه‌ی ادعای دینداری، شک نیست که شراب می‌خورده؛ و اما رابطه‌اش با ایاز، گرچه شاعران کوشیده‌اند که آن را در یک لفاف معنویت بپیچند؛ ماهیت آن از دید تاریخ پنهان نیست. دوگانه‌ی رفتاری و سست‌ْاعتقادی‌ای که در زمان محمود پایه گرفت، و در عصر سلجوقی و خوارزم‌شاهی هم ادامه یافت؛ زمینه‌ای برای یورش مغول فراهم کرد، زیرا مردم با آن تزلزل اعتقادی، نمی‌توانستند چنان که باید در برابر مقابل یک‌ْدست بمانند. در دوره‌ی غزنوی، به روایت کتاب‌های زمان، و از جمله تاریخ بیهقی، تمام نواهیِ دین از نوع شراب‌خواری و غلام‌بارگی و غصب اموال در میان کارگزاران حکومت رواج داشته است، و این در حالی بود که در لشکرکشی به نام گسترش اسلام، جزو سیاست روز شده بود. بنابراین تاریخ غزنویان، به عنوان شروع یک دوران انحطاط فکری در ایران قابل توجه است.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۸)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۸
سلجوقیان، دنباله‌گیر حکومت غزنویان بودند، و برای آگاهی و انحطاط معنوی دوران آن‌ها همان کافی است که به «تاریخ راحة الصدور» راوندی و «دیوان ناصرخسرو» مراجعه شود. شکست ایران در برابر مغول به علت همین انحطاط بود.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۸)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۱۹
مغولان یک‌ْجهتی فکر می‌کردند ولی ایرانیان نمی‌دانستند بر پایه‌ی چه اندیشه‌ی محکمی دفاع کنند. مغولان تازه‌نفس، گرسنه، تابع یک سردار، تابع یک «یاسا» بودند، و کاری جز کشتن و کشته‌شدن نداشتند، ولی ایرانیان فقط می‌خواستند از جان و مال خود دفاع کنند، نه از کشور.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۸)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۲۰
از همه جا بهتر تاریخ بیهقی است چون شرح جزئیات را در بر دارد، و می‌گوید که در این دوران( دوران محمود غزنوی و پسرش مسعود) چگونه اشخاص می‌توانستند خیلی راحت با دو نوع فکر زندگی بکنند: هم دین‌دار باشند، هم بی‌دین... این چیزی است که ملت‌های دیگر کم‌تر توانستند از عهده‌اش بربیایند؛ ولی در ایران جا افتاد و ادامه پیدا کرد و توانست واقعاً یک تیره‌ی تمدنی کشور بشود.
(فرخی سیستانی، ص۱۶۸)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۲۱
دومین قصیده.ای که فرخی با آمدن به دربار چغانیان (در ناحیه ی افغانستان و تخارستان) سرود؛ قصیده داغگاه است:
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
(فرخی سیستانی، ص۱۷۱)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۲۲
به عشق‌های عرفانى که می‌رسیم؛ يعنى سعدى، مولوى، حافظ و... در آنها جسم و روان را با هم آميخته می‌بينيم. ولى در اين جا[اشعار فرخی] و در دوره‌ی سامانى، عشق‌ها طبيعی و ساده‌اند؛ يعنى روابط از روى نياز لطيف انسانى شكل می‌گیرند. اين عشقى است كه در قرن چهارم و پنجم رواج داشته.حدود ۱۰۰۰ سال پیش.
ز بهر دوستیِ بالای معشوق
پرستد سایه‌ی سرو و صنوبر
ز بهر رنگ و بوی جعد معشوق
نباشد ساعتی بی‌سنبلِ تر
در واقع مى‌شود گفت كه شعر[فرخی] تا حدى جنبه‌ی فرويدى دارد.... رابطه‌ی عاشق و معشوق را بنيادى گرفته، يعنى همه چيز بر محور عشق می‌گردد.. توجه داشته باشيم كه هنوز عشق عرفانى پا به ميدان ننهاده.
فرخی سيستانى، خيلى صريح و بی‌پرده درباره‌ی عشق حرف می‌زند. آن زمان كه طبقه‌ی مرفّه از همه چيز برخوردار بوده، فكر ديگرى جز معاشقه‌ی جسم به جسم نداشته، و اين یک امتياز را به معشوق مى‌داده كه در خلوت نسبت به او خاضع بماند.
(فرخی سیستانی، ص ۱۷۱ و ۱۷۳)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۲۳
فرخی قصیده‌ی معروفی دارد در مدح امیر یوسف برادر سلطان محمود. ببینید که غزلش چقدر بی‌پرواست:
یاد باد آن شب کان شمسه‌ی خوبان طراز
به طرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز
طراز در یکی از نواحی ترکستان چین است که از آنجا غلامان و کنیزان زیبا می‌آوردند، خیلی معروف در ادب فارسی، مثل فرخار. قابل توجه است که عیش شبانه را با نماز ارتباط می‌دهد.
(فرخی سیستانی، ص۱۷۳)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۲۴
پرسش: آیا مى‌شود گفت كه شعر و شاعری، صرف نظر از اين كه از نظر فرهنگى مزيت‌های اساسی برای حفظ فرهنگ و تمدن ايرانى داشته، سه خصيصه‌ی نامطلوب: تملق، بوقلمون‌صفتی و تلون و همچنين مغايرت ظاهر و باطن و عدم وجود ثابت‌ْقدمى رأ نيز موجب شده است که همواره در تاريخ ايران، به ويژه تاريخ معاصر، در رفتار ايرانيان مشاهده می‌شود؟
پاسخ: اصولاً يک ملت، يك قوم بايد موازنه‌ی فكرى داشته باشد تا بتواند روال عادىِ رو به پیشرفت را ادامه بدهد. موازنه‌ی فكرى خيلى مهم است، و آن به اين معناست كه باید بين دو نيمه‌ی انديشه‌ی انسانى، كه نیمى احساسی- تخيلى است و نيمی ديگر عقلانى - استدلالى، تعادل باشد. اگر يكى غلبه بكند، اين تعادل به هم هم می‌خورد، و مشکلات اجتماعى پديد می‌آورد. اگر جنبه‌ی حسابگرانه و عقلانى غلبه بكند، زندگی لطفش را از دست می‌دهد؛ اگر جنبه‌ی ديگر غلبه بكند، كارها از روال خارج می‌شود.
ما بیش از حد، أن بدنه‌ی شاعرانه را رشد داده‌ايم. منظور خود شعر نيست، بلكه آن زائده‌های شعر است، طفيلى‌هاى آن، يعنى تفكر تخيلى و ضد استدلالى، ضد منطق. اين قسمت، بیش از حد رشد كرده و مشكل ما الان در اين است؛ زيرا ما در زمانى به سر مى‌بريم که نیاز زندگی ایجاب می‌كند كه مسائل روى منطق و عقل، بيش‌تر حركت كنند. بايد سعى کنیم این موازنه برگردد، و بچرخيم به طرف تعقل، به طرف انديشه‌ی منطقى و استدلالی...
ما زیاد اسیر شعرزدگی هستیم، درست است که شعر باعث شده که ایران بتواند یک ادبیات بسیار گسترده و درخشان ایجاد بکند؛ ولی حساب آن را باید از زندگی عملی جدا کنیم. این کار لازمه‌اش تغییر بنیادی در زندگی اجتماعی و اقتصادی است، و البته سیاست، زیرا در یک جامعه باید احساس امنیت بشود تا هر کسی حرف خود را صاف و راست بزند.
(فرخی سیستانی، ص۱۷۵ و ۱۷۶)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۲۵
در دوران فرخی هنوز آنقدر پیچیدگی در کلام پیدا نشده است. یک قرن بعد، چون می‌رسد مثلاً به نظامی، صنعتگری باب روز می‌شود. باید دید که هر کسی در سبک خود موفق بوده است یا نه. فرخی کسی است که روانی کلامش مهم است. همچنین فکر رونده‌ای دارد؛ صنعت برایش مهم نیست.
(فرخی سیستانی، ص ۱۷۶)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۲۶
با کاروان حُلّه برفتم ز سیستان
با حُلّه‌ای تنیده ز دل بافته ز جان
سیستان بر سر جاده ابریشم بوده است. این قصیده نخستین شعری است که به نام فرخی ثبت شده است. شاید زیباترین توصیفی باشد که از شعر بتوان کرد.
(فرخی سیستانی، ص ۱۷۷)
▁▁▄▃▂▂▁▁▁
۲۷
تا پیش از کشف حجاب و آشنایی با فرهنگ اروپایی قدری فربه بودن معشوق جزو محاسن بود به خصوص در دوره‌ی قاجار. ولی در دوران جدید سلیقه‌ها تغییر کرده و چون پیکر در معرض دید است، لاغری و چابکی بیشتر مورد پسند شناخته می‌شود. در زمان فرخی نیز، پسند زیبایی با قدری فربهی میانه داشته، و فرخی به علت مزایای دیگر معشوق، لاغری او را با نوعی اغماض می پذیرد.
(فرخی سیستانی، ص ۱۸۳)

✚ فیلم درباره ی الی...
ما را در سایت ✚ فیلم درباره ی الی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomalategesar بازدید : 90 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1402 ساعت: 14:09