کتاب متن الف

ساخت وبلاگ

۱. مترجم رمان بايد خود رمان نويس باشد و مترجم شعر، شاعر. و اين توقع دوبه له (شاعر فرانسوی١۵۶۰ - ١٢۵۵) بود. جه كسى با اين كه متن ترجمه ی یک شعر هم شعر باشد موافق
نيست؟ ترجمه بايد جايگزين متن اصلى شود و كاركرد جيزی را بر عهده بگيرد كه دسترس ناپذير است؛ جز اين باشد، ترجمه كار بيهوده ای است.
(ترجمه ی ادبیات، هانری مشونیک، عاطفه طاهایی، ص ۲۱)
کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۲. چند جنبه ای و ريتميک بودن زبان چون شر، ترسناک است پس با آنها رفتارى تقليل دهنده دارند؛ تقليل سخن به زبان، تقليل ريتم به معنا و تقليل چندمعنايى به تک معنايی.
(ترجمه ی ادبیات، هانری مشونیک، عاطفه طاهایی، ص ۲۳)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۳. اولین و آخرین خیانتی که ممکن است ترجمه در حق ادبیات مرتکب شود این است که آنچه موجب ادبی شدن یک اثر گشته را از اثر حذف کند.
(ترجمه ی ادبیات، هانری مشونیک، عاطفه طاهایی، ص ۲۶)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۴. لومِتر دوساسى [درباره ی ترجمه] مى گفت كه بزرگترين جنايت «اطاعتی ست كه شكل بندگى پيدا كند».
(ترجمه ی ادبیات، هانری مشونیک، عاطفه طاهایی، ص ۳۲)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۵. گوته سه گونه ترجمه قائل شده است: گونه اى که
آگاه می كند، گونه اى كه بازنويسی ست، گونه ای که ويژگی های متن اصلى را بازآفرینی می كند. گونه ى آخر يک ترجمه ى خويشاوند است و مصداق آن
می تواند ترجمه ى شاتوبريان از بهشت گمشده ى ميلتون باشد.
(ترجمه ی ادبیات، هانری مشونیک، عاطفه طاهایی، ص ۳۳)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۶. در قاموس كتاب مقدس، شاهين «يكى از مرغان شكاری و شكننده است كه بر حسب شريعت يهود نجس بود و به واسطه ى تيز چشمى اش معروف است»
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۷۲)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۷. در ادبيات جديد ايران، تأثير فرهنگ و ادبيات غرب در زمينه «قالب بيان»، از نثر شروع و بعد به نمايشنامه و نهايتاً به شعر می رسيد. همه ی شاعران اواخر قرن دوازدهم و ابتدای قرن سيزدهم در ايران نمايش های منظوم نوشته اند.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۷۳)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۸. دلیل علاقه ی شاعران به قالب نمایش در این دوره این بود که نمایش منظوم بهترین روش، جهت آگاهی بخشیدن به اجتماع و روشن کردن مردم بود. فضایی آهنگین و موزیکال ایجاد می شد تا هم شعر شاعر به یاد و در ذهن توده بماند و هم از نظر اجرایی، تفریحی فرهنگی ایجاد کند؛ در شرایطی که هنوز رادیو و تلویزیون و حتی سینما وارد ایران نشده بود.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۷۶)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۹. تنها نمایش‌های منظومی که بعدتر نزد مردم «شعر» تلقی می‌شوند «افسانه و تیسفون» است. هرچند این مهم اولین بار توسط میرزاده عشقی و در نمایش منظوم «تابلو مریم» به اجرا در آمد؛ اما در حقیقت اولین بار بود که در «افسانه و تیسفون» آن نگاه لاهوتی و لیلی و مجنون وار، دیگر ما بین دو کاراکتر زن و مرد دیده نمی‌شد. نیما بعدتر در تبیین آثار و اندیشه‌های خود از دلِ همین قضیه مبحث «ابژکتیو» را در شعر معاصر عنوان کرد و اشاره داشت که شعر گذشته ی فارسی «سوبژکتیو» است و باید «ابژکتیو» بشود و شعر نو _از منظر نیما_ از دلایل اهمیتش همین عینی کردن و دیدن واقعیت های امروز بود. نیما دوازده سال از تندرکیا بزرگ تر بود. سالی که خاندان سنت‌گرای قاجار به دولت مُدگرای پهلوی تبدیل شد(۱۳۰۴ ه.ش) نیما جوانی ۲۸ ساله بود حال این که تندرکیا نوجوانی ۱۶ ساله بود...
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۷۶)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۰. هر دو شاعر [نیما و تندرکیا] در اولين تجربه ی خود «ساختمان» را با «ساختار» برای شعر به اشتباه می گیرند - اشکالی که در سنت گرايان ابتدای قرن که مشغول متحول و به روز کردن شعر خود بودند نيز ديده مى شود. - اما نيما و تندركيا به سرعت از
نمايش نويسى دست می شویند. نیما هرچند تا همیشه شاعری مضمون گرا باقی ماند اما ديگر دست به تجربه در ساختار نمايش نزد. چراكه تجربه ی كارهاى عشقى و افسانه ی خود او نشان داده بود كه اجراى وزن جديد عروضى در اين نوع قالب، نشستن و جا گرفتن «سيلانِ ناگهانى احساسات» را در شعر ميسر نمی کند.
در نتيجه ی از پی ی اين تجربه در دهه ى ابتدايى و دهه ى بيست، شاعران تازه نفسی كه شعر عروضى ى كهن استفاده كنند و قالب امثال افسانه ى نيما و آثار عشقى را براى «سیلان ناگهانى احساسات» خود،
تنگ و ناقص می ديدند به ييروى از شعر منثور
اروپايى يايه گذار نوعى شعر شدند كه بعدتر و يس از مرگ نیمايوشیج، مهم ترين قالب شعرى در طول تمام تاريخ ادبيات ايران شد.
[ محمد مقدم مهم ترین شاعرى بود كه در اين بين تحت تأثير شعر منثور آمريكا چند كناب از اشعار
خود را منتشر کرد. ]
تندركيا نيز بعد از تجربه تیسفون شعر را جور ديگرى می بيند و در اولين كتاب شاهین در سال ١٣١٨ به كلى ساختار عروضى را ناديده مى گيرد. تندركيا نوعى موزیک را برای اولین بار وارد شعر نو کرد و هم او بود که شعر موزون را با نثر به هم تلفیق داد.
نیما اولین شاعری ست که پدیده های اطراف زندگی ی شاعر را در ادبیات معاصر به خواننده نشان داد؛ یعنی او بود که چشم لزوماَ خمار یا ابرو لزوماً کمانی نیست.
تندرکیا نیز اولین کسی ست که لهجه ی تهرانی را وارد ادبیات فارسی کرد.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۷۷ و ۷۸)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۱. نیمايوشيح پس از شكست در اولين و آخرين قضيه ى عشقى خود هيچ گاه هيچ كس را عاشقانه دوست نداشت. علاقه ى او به سرنوشت آدم ها نيز علاقه اى
حزبى بود. تنها شاعرىست كه در طول تاريخ شعر فارسى قسمت اشعار عاشقانه در آثار خود ندارد. سيمين دانشوركه در دوره اى همسايه و دوست خانوادگی ی نيما و همسرش «عاليه جهان گیر» بود، درباره ى رابطه ى او با همرش مى گويد از نيما «پرسيدم هيج وقت از او [عاليه] تشكر كرده ايد؟ هيجوقت دستش را بوسيده ايد؟ پيشانی اش را؟ نيما پوزخند طنزآلود خودش را زد و كفت: نه»
[حرف های سیمین دانشور در گفت و گو با ناصر حریری، کتاب سرای بابل، ۱۳۶۶، ص ۶۷]
دانشور سپس اشاره مى كند كه خانه، مأمن شاد و آسوده اى براى نيما نبود. با اجتماع نیز سر قهر داشت.
در سر کار و در مدرسه نيز دردسر درست می كرد.
دوست حزبى ى اش درباره اش مى گويد: «در مورد اشتغال تحت فشار دائمى عائله اش قرار داشت و بيكارى او را مورد سرزنش قرار می دادند.» اين
بیكارى هاى پى در پى ادامه ى همان افسردگى ی جنون جوانی ی اوست. [چهار چهره، دكتر انور خامه اى، انتشارات كتابسرا، چاپ اول ۱۳۶۸ ص ۱۴]
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۰ و ۸۱)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۲. احسان طبرى مى گويد: «هدايت و مينوى [كه] هر يک از لحاظى، دو شخصيت قوى در آن جمع [مجله ى موسیقى] به نظر مى رسيدند با نيما كه قد و خودراى بود سر سازگارى نداشتند.»
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۱)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۳. نيما بيوسته تلاش داشته است تا شخصيتى معصومانه جلوه كند. چه در نامه ها به همسرش و چه در جاهاى ديگر به شدت خود را چهره ای معصوم و مظلوم جلوه می دهد. در جواب به نامه های همسرش و چه در دوره ی نامزدی خصلت های چشم بارگی ی خود را در جوانى، جور ديگرى نشان مى دهد. در نامه ها به كسان نيز بيشتر به تدريس نظر دارد تا به نامه نويسى. مسلّم است كه هنكام نوشتن نامه ها، بيشتر از این كه به فكر شخصى باشد که دارد براى وی می نويسد، به فكر تاریخ ادبیات بوده است. بسيار زیركانه از نامه هاى خود به كسان يک كپی نگه می داشت و پیوسته مخاطبش در نامه ها، هم چون ريلكه، نامه به شاعری جوان بوده است!
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۲)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۴. كسى به بر حق بودن شعر ميرزاده ى عشقى در مقابل شعر افسانه دقت نكرد. به خودخواهانه ترين شيوه ى ممكن يس از مرگ ميرزاده ى عشقى، او گفت كه عشقى متأثر از من بوده است. حال آنكه پيش از این که چند خط از شعر افسانه ى نيما در مجله عشقى منتشر شود، او كارهای نوينش را به ثبت رسانده بود. کمتر مقاله ای درباره ى او نوشته شده - يا نوشته نشده - که حقيقتِ نيمرخ روانى ى أو را بررسى كرده باشد.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۲)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۵. نيما حدود فرم در شعر جديد را مشخص كرد در صورتی كه تندركيا در محدوده ی اشعار خود مقهور شد. هرچه تندركيا به عدم درک نيما از شعر نوين نگاهى افراطى دارد، نیما نیز با نام نبردن عمدى از تندركيا به اوج تقليل گرایی غير منطقى در این حوزه
دست مى زند.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۲)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۶. بر خلاف نيما كه به شدت رفتارهايش را مكتوب می کرد، تندركيا مكتوباتش را شفاهى می کرد. در
ادبيات معاصر متأسفانه ارزش بيانى نزد مخاطبين مقبوليت نيافت و امروزه پیشنهادات بيانى تندركيا و هوشنگ ايرانى در محاق مانده است. احتمالاً منظور
تتدركيا از گفتارى كردن اشعار، مقالات و نوشته هاى خود نوعى عموميت بخشى به زبان نوشتار در جهت دريافت سهل الوصول ترِ خواننده بوده است و تا جایی پيش می رود که يک نوع تيپ بازاری از خود می شناساند. در ميان جمله هایی كه مى نوشته دائماً سطرهايى مى آورد كه «مگر دروغ مى گويم؟ نه نمى گويم.» هيچ گاه در شعر و نثر او وظیفه ى دستورى ی شعر رعايت نمى شود.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۴)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۷. هرچه نيما اضطرابات فكرى داشت و آن را در اشعار خود ينهان می کرد، تندركيا دچار اضطراب دهانى بود و پیوسته آرزو و اشتياق يدر شعر نو شدن را مزمزه
مى كرد.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۴)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۸. خوانش شعر تندرکیا دقیقاً شخصیت خود او را نشان می دهد حال این که نیما در ظاهر با شعری که می نوشت فاصله می گرفت و در این فاصله بود که حنجره ی او صدای مردم می شد.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۵)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۱۹. حتا تندركيا نيز كه تا لحظه مرگ كسی او را پدر شعر نو خطاب نكرد، در آخرين شاهين خود نوشت كه «اى تاريخ ادبيات اين آخرين شاهين را نه به مردم، بلكه به تو می سپارم».
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۶)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۲۰. نيما به مرور دیوانگی های خود و عدم تعادل روانى در كارهای غيرارادىاش را نوع جنون هنری تعبیر کرد
حال اينكه تندركيا فرصت نيافت تا بگويد كه چرا و به
علت اين زبان هرزه و اين بيان به اصطلاح كوچه بازاری و لاتى را انتخاب كرده است.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۷)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۲۱. نيما در جوانى خود را پير مى خواند در حالى كه تندركيا تا لحظه مرگ از جنبه ی هیجانی، شاعر كم سنى بود. نيما جنون اخلاقى داشت و نمی شد كه زياد به او نزديک شد. تندركيا در تنهايی خود به بی ربط گويی و نارسايی ی دستورى دچار بود.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۸)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۲۲. تندركيا ويژگی ی خانوادگی داشت در حالی كه نيما ويژگی ی شخصيت داشت. نيما دچار واكنش های زودگذر شخصيت بود، تعمدى دست به ناكام سازى می زد. [تندركيا] ابا نداشت كه بگويد به رمان علاقه ندارد و كتاب داستان نمى خواند. بددهانى از نشانه های بارز نوشته های اوست. فحش نويسى ها و بدگويى های تندركيا به نيما و ديگران البته نه از روى
بددهانى، بلكه به نوعى مبارزه با ذهنيت پارسامنشى بود.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۸۸)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۲۳. نيما در سال ١٣٣٨ و شمس الدين تندركيا در سال ۱۳۶۶ به خاک سپرده شده اند.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۹۳)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۲۴. شعر نو بدون دقت نظر در چند هزار صفحه مطلب از تندركيا در شاهين هايش مسير خود را از راه نيما به سرانجام اين دهه رساند. سوا از هر بحت و مناظره و هر فحش و ناسزا كه هر دو به يكديگر نثار كرده اند،  امروزه مجسمه اى ييامبرانه از نيما در شعر فارسى ساخنه شده و شمس الدين تندركيا را در حاشيه، گه گاه با ناسزا و هوچیگری در گور تكان مى دهند.
(مجادله ی شمس الدین تندرکیا و نیمایوشیح، داریوش کیارس، ص ۹۳)
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

۲۵. شاعر كوير [یداله رویایی] دومين مجموعه خود را
به عنصری تعلق مى دهد كه عقده اش را دارد، عقده اى كه زاييده ى كوير است؛ «من وقتی که با دريا زندگى نكرده ام طبعن آن را در ذهن داشته ام، به خصوص كه تمام کودکى و جوانی ی من در درياى نمک، در خشکی و عطش گذشته و هميشه با رویایی با خيال آب زيسته ام، براى يک بچه كوير، آب حماسه است و من این تقدس آب را هنوز هم با خود مى برم. اين شعرها را نه تجربه ى آب بلكه عقده ی آب ساخته است.»

[از سکوی سرخ، «هر شعر خوبی شعر حجم است»، ص ۶۰]
(وقتی برای خوردنِ دانستن، افشین دشتی) 
● کتاب متن الف، زیر نظر افشین دشتی، داریوش کیارس و خشایار فهیمی، چاپ یکم زمستان ۱۳۸۸، نشر تپش نو)

✚ فیلم درباره ی الی...
ما را در سایت ✚ فیلم درباره ی الی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomalategesar بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 18:26