یادداشت ها ـ از ۴۰١ تا ۶۰۰

ساخت وبلاگ

 
(۴۰١)
اشتیاق به دارو خوردن شاید بزرگترین خصیصه ای باشد که انسان ها را از حیوانات متمایز می سازد .  
● ویلیام اوسلر، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
(۴۰٢)
پیری همیشه از نظر من یعنی پانزده سال بیش تر از سن و سال خودم .  
● برنارد باروک، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۰٣)
تجارت بدون تبلیغات مثل چشمک زدن دختری است در تاریکی . خودت می دانی چه می کنی اما دیگران نمی دانند .  
● ادگار واتسون هاو، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۰۴)
 یکی از علایم نزدیک شدن به بحران روانی این است که فکر کنید کارتان فوق العاده مهم است ، آن قدر که اگر به تعطیلات بروید آسمان به زمین می آید.   
● برتراند راسل، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۰۵)  
این قدر تواضع نکن آن قدرها هم بزرگ نیستی.  
● گلدا میر، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۰۶)
عاشق خود شدن سرآغاز یک عاشقانه ی مادام العمر است . ● اسکار وایلد، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۰٧)
من نمی خواهم بدانم قانون چیست می خواهم بدانم قاضی کیست  
● روی ام کوهن، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۰٨)
افلاطون برایم عزیز است اما حقیقت عزیزتر از افلاطون است.
● ارسطو، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۰٩)
در همه چیز جانب اعتدال را نگه دار حتی در بیان حقیقت . ● ورا جانسون، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴١۰)
هرگز از خود سخن نگفتن نوعی ریاورزی است .  
● نیچه، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴١١)
رقصیدن بیان عمودی یک اشتیاق افقی است .  
● برناردشا، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴١٢)
همه ی آن چه درباره ی زندگی آموخته ام در یک کلمه خلاصه می شود: می گذرد.  
● رابرت فراست، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴١٣)
زیبا کسی است که نظرتان به او جلب می شود ، دلربا کسی است که نظرتان را جلب می کند.  
● آدلی استیونسون، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴١۴)
 آدم کشی شکل نهایی سانسور است .  
● جرج برناردشا، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴١۵)
خوشم می آید که همیشه بدیهیات را جوری مطرح می کنی که انگار کشف بزرگی کرده ای.
● گور ویدال، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴١۶)
پاسخ دادن به هیچ سوالی دشوارتر از سوالی نیست که پاسخش روشن است.
● جرج برنارد شا، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴١٧)
پرسش : خصوصیات مرد جوانی که می خواهد سیاستمدار بشود چیست ؟ وینستون چرچیل : قدرت پیش گویی این که فردا و هفته ی آینده و ماه آینده و سال آینده چه پیش خواهد آمد . و بعد ، قدرت توجیه این که چرا این اتفاقات روی نداده است .  
● وینستون چرچیل، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴١٨)
آن چه افکار عمومی می نامیم معمولاً احساسات عمومی است.
● بنجامین دیزریلی، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی  
 
(۴١٩)
این آدم حرامزاده هم که باشد حرامزاده ی خودمان است . ● فرانکلین. دی. روزولت، در مورد سوموزا ، رئیس جمهور نیکاراگوآ ، ١٩٣٨، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٢۰)
یک دولتمرد بذله گو گفته است با آمار و ارقام هر چیزی را می توان اثبات کرد.
● توماس کارلایل، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٢١)
 لطف سفر در چیست ؟ نود درصد به توقعات و شور و شوق قبل از آن و ده درصد به تجدید خاطراتش.
● ادوارد استریتر، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
   
(۴٢٢)
پیدا کردن همسفر ساده تر است تا خلاص شدن از دست همسفر .  
● ارت بوخوالد، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٢٣)
سوار بر کشتی همان در حبس بودن است به علاوه ی احتمال غرق شدن.
● سامیوئل جانسون، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٢۴)
ژرژ فرانژو: فیلم باید آغاز و میان و پایانی داشته باشد . ژان لوک گدار: البته، اما نه الزاماً به همین ترتیب.
● فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٢۵)
پاسخ من به شما از آن شایدهای قطعی است.
● منسوب به سام گلدوین، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٢۶)
بدون شوخ طبعی دکه ی آب نبات فروشی را هم نمی توان اداره کرد ، چه رسد به یک کشور.  
● جان باکان، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٢٧)  
کوتاه ترین فاصله ی بین دو نفر خنده است .  
● ویکتور برج، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٢٨)
شوخ طبعی به واقع یکی از راه های دفاع از خود است در برابر این دنیا.
● مل بروکس، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٢٩)
صمیمی بودن خطرناک است مگر این که احمق هم باشی.  
● جرج برناردشا، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٣۰)
باید به خاطر دیگران زندگی کنم نه به خاطر خودم ؛ این است اخلاق طبقه ی متوسط.
● ؟، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٣١)
عشق دریایی از احساسات است که از همه سو به هزینه محدود است.
● لرد دیوار، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٣٢)
عشق ، مثل بیماری ، وقتی سراغ آدم می آید که آمادگی اش را داشته باشد .  
● نانسی میتفورد، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٣٣)
حافظه ی قوی شاید چیز خوبی باشد اما نشان حقیقی بزرگی توانایی فراموش کردن است.
● البرت هابارد، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی  
 
(۴٣۴)
یک چیز هست که از همه ارتش های دنیا قوی تر است و آن اندیشه ای است که زمانش فرا رسیده.
● ناشناس، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی  
 
(۴٣۵)
چقدر جنس در بازار هست که من بدون آن ها می توانم سر کنم !  
●سقراط، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٣۶)
مادام بواری شهوانی ترین کتابی است که می شود تصورش کرد . این زن یک شهوت باره ی به تمام معناست حال آن که در سرتاسر کتاب یک کلمه ی ناباب پیدا نمی کنید.
● منسوب به نوئل کاوارد، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٣٧)  
کودکان نیازمند عشق و محبتند به خصوص وقتی که نیازمند آن نیستند .  
● هارولد اس، هالبرت، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴٣٨)
متضاد کلمه ی حرف زدن ، منتظر ماندن است نه شنیدن . ● فران لبوویتس، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
 
(۴٣٩)
آدم پرمطالعه هیچ گاه نقل قول دقیق نمی کند آن هم به این دلیل روشن که زیاد مطالعه کرده است.
● هسکت پیرسون، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۴۰)
برای هر چیزی نقل قولی حاضر و آماده دارم . به همین دلیل از تفکر واقعی بی نیازم.
● دوروتی اِل. سیرز، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۴١)
من غالباَ از خودم نقل قول می کنم این کار لطف سخنم را بیش تر می کند.
● جرج برناردشا، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۴٢)  
محافظه کار کسی است که به اصلاحات علاقه دارد ولی نه حالا .  
● مورت سال، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۴٣)
آدم از روی روابطی شناخته می شود که خیال می کند هیچ کس از آن ها آگاه نیست .  
● فرستنده (آندرو کراس)، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۴۴)
من به کلی نخواهم مرد.  
● هوراس، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۴۵)
هر حکم کلی خطرناک است حتی همین حکم.  
● الکساندر دوما، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۴۶)
مساله ی مهم در بازیگری این است که آدم بتواند گریه کند و بخندد . من هر وقت می خواهم گریه کنم به زندگی جنسی خود فکر می کنم و هر وقت هم می خواهم بخندم باز به زندگی جنسی خود فکر می کنم.
● منسوب به گلندا جکسون، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۴٧)
از دلخوشی های بعد از چهل سالگی یکی این است که دیگر جوانمرگ نمی شوی.
● فرستنده: اَر. اِن .هاروگر،  فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۴٨)
هنگامی که یکی از نویسندگان جوان جمیز جویس از او اجازه خواست تا بر دستی که اولیس را نوشته، بوسه زند اولیس گفت: نه، این دست خیلی کارهای دیگر هم کرده.
● فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
 
(۴۴٩)
تمام صبح، نمونه ی چاپی یکی از شعرهایم را تصحیح می کردم. حاصل این شد که یک ویرگول آن را برداشتم و بعداز ظهر همان ویرگول را سرجایش گذاشتم.  
● منسوب به اسکار وایلد، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۵۰)
داریم راجع به اخلاق لاتی فوتبالیست های حرفه ای بحث فلسفی می کنیم.
● تام استاپارد، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۵١)
 ... انگلستان امروز به کشور دروازه بان ها شباهت دارد.  
● تام استاپارد، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۵٢)
هیچ وقت مطالب چاپی را نخوانید . چشم را برای دیدن توپ ضعیف می کند.
● از نصایح همیشگی دبلیو. جی گریس به بازیکنان خود، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۵٣)
زندگی زیباست اما شکل ندارد . کار هنر شکل دادن به زندگی است.  
● ژان اَنوی، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
 
(۴۵۴)
با آثار هنری چنان رفتار کنید که با شهریاران رفتار می کنید ، بگذارید نخست او با شما آغاز سخن کند.
● منسوب به آرتور شوپنهاور، فرهنگ گفته های طنزآمیز، هیرمندی
(۴۵۵)
اشعب فرزندش را که به زنی خيره گشته بود، گفت: پسرکم اين گونه نگريستن تو وی را آبستن همی کند.
● کشکول شیخ بهایی
 
 (۴۵۶)
پورنوگرافي يعني تحقير سكس و اهانت مستقيم به جسم انسان.
● پورنوگرافی و وقاحت نگاری. دی. اچ لارنس، بهاءالدین خرمشاهی. منبع: الفبا سال 1352 جلد دوم
 
(۴۵٧)  
پورنو گرافی اندام انسان را پليد و اعمال جنسی را زشت و عبث می نماياند.  
● پورنوگرافی و وقاحت نگاری. دی. اچ لارنس، بهاءالدین خرمشاهی. منبع: الفبا سال 1352 جلد دوم  
 
(۴۵٨)
تماشای فیلم پُورن به تَوهّم سکس دامن می زند همان طور که تماشای فیلم خشن  بچه را به معنای واقعی قدرتمند نمی کند بلکه تَوهّم قدرت و خشونت را در او می افزاید.  
● ؟
 
(۴۵٩)  
در بسياری از اديان ، آميزش با زن ، بس اغراق آميزتر از شكل دنيوی آن ، به جهان آخرت موكول شده است.
● محمد دهقانی ، کتاب وسوسه عاشقی  
 
(۴۶۰)
فرويد از حيات جنسی زن به عنوان قاره ي تاريك ياد كرده است.  
● محمد دهقانی ، کتاب وسوسه عاشقی
 
(۴۶١)  
دانستن در مورد بدن خود و ديگری می تواند به خلاقيت در سكس بيفزايد.  
●؟
 
(۴۶٢)
خیلی شهوانی هستی الزاماً به معنای خیلی زیبا و جذابی نیست. شاید این جمله به این معنا باشد که آستانه ی تحریک گوینده پایین است.
● ؟
 
(۴۶٣)
دوتن خوش خوش نهاده ناف بر ناف
ز خوی گردیده روی هر دو شفاف  
گهی از موی این، آن می خورد تاب  
گهی از جوی آن، این می کِشد آب.
● در توصیف دیواره های خانه ی هفتم زلیخا. آذر بیدگلی
 
(۴۶۴)
یکی از انگیزه های سکس ، نزدیکی معنوی است.
● دیوید باس . مقاله ی why humans have sex    
 
(۴۶۵)
مکالمه‌ی زن و شوهر در بستر (pillow talk) ، یکی از معیارهایی است که رضایتمندی سکس را می سنجد.
● ؟
 
(۴۶۶)
به ندرت کسی روسپی ها را تصاحب می کند!
● ؟
 
(۴۶٧)
اندام جنسی انسان سزاوار اين همه دشنام، تحقير، آلودگی و فساد نيست.
● ؟
 
(۴۶٨)
فکر می‌کنی چشم ها یا گوش‌ها نزد خداوند نسبت به اعضای تناسلی ارزش بیشتری دارند؟ فکر می‌کنی عضوی هم وجود داشته باشد که نزد خداوند ارزش کمتری داشته باشد؟
● ؟
 
(۴۶٩)
نيروي جنسي را با پرهيز جنسي نمي توان ذخيره كرد بلكه بايد از افراط ها و عدم توازن هاي خسته كننده و نيروي بر باد دهنده خودداري كرد.
 ● ؟
 
(۴٧۰)
برخی ميزان دوري از معشوق را با معيار رختخواب همبستر شدن اندازه مي گيرند.
● ؟
 
(۴٧١)
بیشتر ادبیات جنسی ما از جمله آثار عبید ، سعدی و مولانا لمپنی و هزل گونه اند و شاید فقط فروغ و شاملو توانسته اند عمیق و جدی به این حوزه وارد شوند.  
 
(۴٧٢)
اتاق خواب او جاي مقدسي بود . داخل شونده اي نداشت به جز خودش و شوهرش . در دكوراسيونش اغراق مي كرد و در آن همه چيز را فراموش می كرد.
● بالزاك، زن بي گناه
(۴٧٣)
هیچ لحظه‌ای مهم‌ترین لحظه نیست. هر لحظه می‌تواند چیزی باشد.
● وینوگرند
 
(۴٧۴)   
تردیدی نیست که هر اخلاقیاتی نیازمندِ اندکی تلخ‌اندیشی‌ست. حدّومرز کجاست؟  
● آلبر كامو، كتاب یادداشت ها، جلد دوم، دفتر پنجم و ششم ، برگردان خشایار دیهیمی
   
(۴٧۵)
قصه ی یونس را شنیده ای؟ - بله! توفان و شكم ماهی.  
- شكم ماهی یعنی چه؟ وهاب تاملی كرد: .. نوعی زندان انفرادی.  
● خانه ی ادریسی ها، غزاله علیزاده،ج٢، ص ١١ و ١٢  
 
(۴٧۶)
زبانم مرا هم‌تراز مردان می‌سازد.
● مَثَل مشهور سومریان
 
(۴٧٧)
روزی در یکی از مجلات علمی فرانسه که آن زمان در پاریس چاپ می شد این جمله را خواندم ـ وقتی که به شعله ی شمع  فوت می کنید و شمع خاموش می شود شعله به کجا می رود در زیر این جمله نوشته بودند که این گفته از مترلینگ است .  
● اندیشه های یک مغز بزرگ (افکار کوچک و دنیای  بزرگ) ترجمه ذبیح الله منصوری،  انتشارات انشتین، مقدمه ی مولف
(۴٧٨)
علاج نومیدی هم ، نومیدی بیش تر است، دل بریدن از هر علاجی.  
مانا روانبد
 
(۴٧٩)
 ز عشقِ «ناتمامِ» ما جمالِ یار «مستغنی» ست... سخن از استغنایی ست که در یک «ناتمامی» شناور ست.  
احمد آذرکمان
 
(۴٨۰)
لذت، آخرین سنگر ماست.
● مانا روانبد
 
(۴٨١)
راهی که کمانه می کند بیش تر در یاد می ماند ... اما راه کمانه می گریزد از خود و از چرخ و از گریز خود هم می گریزد، و تازه می دانی که رفتن چیست و می دانی به سویی نمی روی و از هیچ سو نمی آیی، و گلایه ای نیست، اندوهی نیست اگر بشود از گریز هم بگریزی و کمانه شوی.
 ● محمدرضا صفدری، داستان دیدارخانه، کتاب تیله آبی
 
(۴٨٢)
عشق مضحک است چون سرانجامی ندارد و سکس مضحک است چون دوام کافی ندارد. های تایمز: با این حساب چه چیزی مضحک نیست؟ بوکوفسکی: زمان بین این دو، انتظار بین سکس و عشق.
● بوکوفسکی
 
(۴٨٣)  
آدمیان ممکن است در کلیات فریب بخورند ولی در جزئیات فریب نمی خورند  
● کتاب گفتارها ، نیکولو ماکیاولی ، کتاب اول
 
 
(۴٨۴)   
بچه ها معمولاً می گفتند: چیزی که ندونم لطمه ای بهم نمی زنه. اگر زنم داره گائیده می شه، در صورتی که ندونم، یعنی  گائیده نشده...
● بوکوفسکی
 
(۴٨۵)  
 در یکی از شعرهایم می نویسم: انسانیت را از ابتدا مالک نیستی ...
● بوکوفسکی  
 
(۴٨۶)
وقتی با کسی زندگی می کنی، باید تحمل داشته باشی.  
● بوکوفسکی  
 
(۴٨٧)
 دل خودم را به این خوش می کردم که این شغل یک جور پارتی شبانه ست.  
● بوکوفسکی  
 
(۴٨٨)
برای پول شعر می خونم، دقیقاً مثل یک جنده؛ جنده ی شعر.
● بوکوفسکی  
 
(۴٨٩)
هر که را ریدنی بگیرد سخت/بایدش رید و کارها بگذاشت/تیز دادیم و گندها کردیم/تا نریدیم ، هیچ سود نداشت.
● رساله ی هزلیات انوری
 
(۴٩۰)  
اگه تو باتلاق[کتابای] اینا بیفتم، فرصتی برای زندگی نخواهم داشت. اضطرابم را مصرف یه چیز دیگه می کنم.
● بوکوفسکی  
 
(۴٩١)  
 بهترین چیزی که درباره ی آتش بس انسانی شنیدم برمی گردد به زمانی که در ادارۀ پست کار می کردم و یک نفر می گفت که پنجاه سال از ازدواجش می گذرد. صبح که از خواب بلند می شوند یکی شان به دیگری نگاهی می اندازد و با لحنی نرم می گوید: «حالا چیزیو شروع نکن و چیزی هم در کار نیست.» این موضوع لُبّ مطلب را به من می رساند. آن ها تمکین می کنند. رابطه ی انسانی پیش نمی رود، اما زندگی مشترک ادامه پیدا می کند. در شروع همۀ ما دلرباییم. یاد یکی از فیلم های وودی آلن می افتم – او در این جور امور، خوب است- زن که می گفت: «ما شبیه روزهای اولمون نیستیم، اون وقتا تو خیلی جذاب بودی!» و او می گفت: «می دونی، اون وقت فقط داشتم امور جفت شدنو به جا می آوردم، همه ی انرژیمو به کار می گرفتم. اگر می خواستم به این کار ادامه بدم، دیوونه می شدم!» این کاری است که همه در ابتدا می کنند. در ابتدای آشنایی حسابی باهوشند و پرانرژی. اما بعد نوبت خزیدن واقعیت هاست.  
● بوکوفسکی
 
(۴٩٢)
البته بازی قایم باشک بازی نوعی تمرین است برای تحمل و ایجاد ظرفیت جدایی از اُبژه.
● توئیتر فرهاد رادفر
 
(۴٩٣)
در پنهان شدن لذتی نهفته است، فاجعه آن‌جاست اگر پیدا نشویم.  
● دونالد وینیکات  
 
(۴٩۴)
٣. آن‌ها قایم نمی‌شوند که کسی آن‌ها را پیدا نکند، بلکه قایم می‌شوند که اتفاقاً دوباره مورد بازشناسی قرار گیرند، دیده و پیدا شوند و گاهی اضطراب پیدا نشدن آنقدر زیاد می‌شود که قبل از اینکه یابنده (آنکه چشم گذاشته) تلاشی برای پیدا کردن‌شان بکند، خودشان را آشکار می‌کنند ؛ مبادا که دنبالش بگردند و پیدایش نکنند ... آنکه در کودکی پیدا نشده، به چشم نیامده و مورد بازشناسی قرار نگرفته، بازی قایم‌باشک را به رابطه‌هایش می‌آورد، قایم می‌شود تا آدم‌ها پیدایش کنند. سکوت می‌کند، دوری می‌کند، منزوی می‌شود، تا آن تجربه‌های قایم شدن و پیدا نشدن را بازسازی کند و این‌بار یکی باشد که او را پیدا کند.
● توئیتر میناخانی
 
(۴٩۵)      
ما فصل نداریم هر وقت نمُردیم ؛ همان وقت بهار است !  
● نوشین جمشیدی، پی نوشت نقاشی سیب های پوسیده اثر مارگریت
 
 (۴٩۶)
اگر بشود با تصویر صدایی را شنید و یا با صدایی تصویر را دید ، بده بستانِ مثلث فیلمساز/بازیگر/تماشاگر شکل گرفته است چون تماشاگر هم از تخیلش استفاده کرده است.  
● عباس کیارستمی به نقل از تارانتینو  
 
(۴٩٧)
اگر در یک فیلم چیزی را زیاد نشان می دهیم برای این است که در یک جا آن را اصلا نشان ندهیم.  
● عباس کیارستمی
 
(۴٩٨)  
٣. من فیلمی را دوست دارم که آن قدر زمینه داشته باشد تا هر تماشاگر بتواند متناسب با ذهنیت خودش فیلم خودش را بسازد ... بنابراین فیلمی درست است که «نیم ساخته» باشد ● عباس کیارستمی
 
(۴٩٩)  
تنها کاری که ـ به عنوان یک الگو ـ می شود در برخورد با فیلم کرد این است که اگر در جزئیات فیلم نکته ای را پیدا کردیم ، بتوانیم آن را در کل فیلم تعمیم بدهیم اگر قابل تعمیم بودند که فکر شده اند ، و اگر تضاد داشتند ، تصادفی اند . به هر حال باید ملاک و محکی پیدا کنیم که بدون توضیحات سازنده ی فیلم ، بتوانیم آن را در فیلم تعمیم بدهیم.
● عباس کیارستمی  
 
(۵۰۰)
سینمای عباس کیارستمی ادامه ی شعر نو فارسی به ویژه سهراب سپهری است به ویژه که هر دفتری از او هم تجربه ای مستقل و هم ادامه ی تجربیات و بازیگوشی های قبلی اوست ... انگار در اواخر عمر ، زبان فارسی تاب و گنجایش خواسته های سهراب را نداشت و او به فرانسه شعر می ساخت و گویا در مورد برخی از فیلم های کیارستمی هم این امر صادق است...  
● ؟
 
(۵۰١)
اشکی که در چشم جمع شده ، بیش از سرازیر شدن آن تاثیر می گذارد.
● ؟
 
(۵۰٢)
اولین انسانی که به جای سنگ ، فحشی را پرتاب کرد بنیان گذار تمدن است.
● زیگموند فروید
 
(۵۰٣)  
ما را عادت دادند واقعیت را در قالب یک داستان بپذیریم  
● عباس کیارستمی
 
(۵۰۴)
چهره ی رنگین فاحشه چه قدر با عمل زشتش منافات دارد !  
● هملت، شکسپیر، ترجمه ی مسعود فرزاد  
 
(۵۰۵)  
حریف دیرین ما آن کسی است که نقاط ضعف ما را از یاد نمی برد.  
● ؟
 
(۵۰۶)
هیچ نعمتی دارنده اش را سعادتمند نخواهد کرد مگر این که او در ذهنش با امکان خسران آن کنار آمده باشد.
● سنکا
 
(۵۰٧)
چه تضمینی است که افراد موجود در یک نظام دموکراتیک ، به هنگام رای گیری ، عقل های خود را روی هم بریزند و نه حماقت هایشان را ؟
● ؟
 
(۵۰٨)
آدم بی رویا پرحرف می شود.
●   یداله رویایی  
 
(۵۰٩)
کون خاطر دریدم از سودا  
● رساله ی هزلیات انوری
 
(۵١۰)
هر آن چه به رویا فرصت می دهد عبارت را تنگ می کند.  
● عباس نِفَری
 
(۵١١)
آنچه نپاید دلبستگی را نشاید.
● سعدی  
 
(۵١٢)
هر چه گمراه کننده تر استادتر.
● ؟
 
(۵١٣)
چه مقدار از چه چیزی را در چه زمانی به یاد می آورم؟  
● ؟
 
(۵١۴)
برگشتِ او به گذشته به اندازه ی خاطراتِ شخصی اش است.
● ؟
 (۵١۵)
لازم نیست با سخن دیگران مثل حقیقت برخورد کنیم.
● ؟
 
(۵١۶)
استعاره، دامنه های حقیقت را گسترش می دهد.  
● ؟
 
(۵١٧)
روح ایرانی یک هویت چهل تکه دارد.
● داریوش شایگان  
 
(۵١٨)
بازی را بازی کن.
● ؟
 
(۵١٩)
در دل او شک ، مفقود نبود مغلوب بود.  
● ؟
 
(۵٢۰)
همه چیز در ما ناتمام می ماند.  
● آگامبن  
 
(۵٢١)
ما در همه چیز فقط تقریباً هستیم.  
● آلبر کامو  
 
(۵٢٢)
فهمیدن، رنج کشیدن است.  
● ارسطو ، کتاب نفس
 
(۵٢٣)
قبول خطا یعنی امروز داناتر از دیروزی.  
● الکساندر پوپ
 
(۵٢۴)
فهم در مقام فن عبارت است از دوباره تجربه کردن اعمال ذهنی مولف متن.
● اشلایر ماخر  
 
(۵٢۵)
دانش بیش تر اندوه بیش تر به همراه می آورد.  
● سلیمان(ع)، تورات  
 
(۵٢۶)
آن چه سیزیف را از ما متمایز می کند آگاهی او از وضعیت تاسف بار خویش است.
● آلبر کامو
 
(۵٢٧)
انسان ها می دانند چه می کنند ، چیزی که آن ها نمی دانند این است که آن چه انجام می دهند ، با آن ها چه می کند!  
● فوکو  
 
(۵٢٨)
با هر چه بجنگی آن را قوی تر خواهی کرد.  
● ؟
 
(۵٢٩)
فلسفه در راه بودن است.
● هایدگر  
 
(۵٣۰)
فیلسوف واقعی کسی است که بتواند به فلسفه بخندد.  
● پاسکال، کتاب تاملات
 
(۵٣١)  
فقر آن است که چیزی را که احتیاج داری، نداری.
● ؟
 
(۵٣٢)
فراوانی تنها زمانی اتفاق می افتد که میان تولید و نیازهای واقعی انسانی ، هماهنگی وجود داشته باشد.
● مارشال سالینز  
 
(۵٣٣)
هرمونتیک ، فهم را زمانمند می داند.  
● ؟
 
(۵٣۴)
برخلاف موتور سوار یک دونده همواره در بدن خود حضور دارد . او باید مواظب تاول ها و تنگی نفس خود باشد . او در هنگام دویدن متوجه وزن و سن خود است و بیش از هر وقت دیگری بر خود و زمان خود آگاهی دارد اما وقتی انسان اختیار سرعت را به دست ماشین می سپارد ، دیگر جسم وی از بازی بیرون می افتد.  
● کوندرا  
 
(۵٣۵)
مولانا در فیه مافیه درباره ی آیه ی فمنکم کافر و منکم مومن می گوید بخشی از وجود شما کافر و بخشی از وجود شما کافرست.  
● ؟
 
(۵٣۶)
آل‌احمد را باید گزارش‌نویسی دانست که تنها از «من» خود گزارش می‌دهد.
● شمیم بهار  
 
(۵٣٧)
تنها کسی که بیش ترین درجه بدبختی را شناخته باشد می تواند بیش ترین درجه ی خوشبختی را نیز درک کند.
● کنت مونت
(۵٣٨)
گم شو ، من آن گاه سراغ تو خواهم آمد که کم تر از هر وقت دیگر مشتاق و منتظر من باشی.
● لئوپاردی ، دیالوگ مُد و مرگ  
 
(۵٣٩)
خواستی هم اگر جواب[منتقدان را] بگویی اجازه نده این جواب دادن بنشیند به جای کار اصلی تو.
● نامه ابراهیم گلستان به کیارستمی  
 
(۵۴۰)
کافی ست از خود بپرسید که آیا شادید، تا دیگر شاد نباشید.  
● جان استوارت میل
 
(۵۴١)  
به نظر من استغنای هایکو، از استغنای عرفان ایرانی بیشتر است. مثل وقتی‌که «ایسا» می‌گوید: «شب‌تاب‌ها به کلبه من می‌آیند/ تو این را اندک می‌شماری». انتهای این نگاه، شادی است، اما در عرفان ایرانی بیش تر بحث تسلیم و پذیرش است؛ نه شادی و رضایت.
● سیروس نوذری
 
(۵۴٢)  
در تفکر خیامی، باآنکه شاعر ما را به مِی و عیش و زندگی دعوت می‌کند، اما این دعوت در سایه خوف و هول از مرگ، کاملاً رنگ می‌بازد.  
● سیروس نوذری  
 
(۵۴٣)
درخت به   شکوفه کرده است    در خانه متروک. ـ در غیاب انسان ، هستی کار خودش را کرده است.  
● سیروس نوذری  
 
(۵۴۴)
کیارستمی در یک گفت‌وگوی مطبوعاتی، شعر احمدرضا احمدی را «شبیه خواب» توصیف می کند.
● احسان اکبرپور  
 
(۵۴۵)
هی تلاش کردی، هی شکست خوردی، مهم نیست. دوباره تلاش کن، دوباره شکست بخور. شکستی بهتر.  
● ساموئل بکت  
 
(۵۴۶)  
چرا کسی نمی تواند خودش را قلقلک بدهد؟  
● ارسطو  
 
(۵۴٧)
با فلسفیدن یا لطیفه گفتن درباره ی چیزی ، ما آن را با دیدی فراتر از معمول نگاه می کنیم.
● فلسفه ی طنز ، جان موریل ، فرجامی
 
(۵۴٨)  
هدف اصلی کمدین یادآوری این موضوع است که چه قدر همه ی ما درگیر مسائل روزمره ی این دنیا هستیم.
● ناتان اسکات
 
(۵۴٩)  
هم کمدین ها و هم فلاسفه انتقادی فکر می کنند.  
● فلسفه ی طنز ، جان موریل ، فرجامی
 
(۵۵۰)
کمدین ها و فلاسفه به کلمات ، معانی شان و کاربردشان بسیار اهمیت می دهند .  
 ● فلسفه ی طنز ، جان موریل، فرجامی  
 
(۵۵١)
هر چه هستی ما کامل تر باشد ، طنز را بیش تر کشف می کنیم.
● کیرکگور
 
(۵۵٢)  
کمدی هم چون تراژدی بر مشکلات تمرکز می کند اما دیدگاه کمیک به دنبال راه برون رفت است ولی دیدگاه تراژیک از نجات می گریزد.  
● فلسفه ی طنز، جان موریل ، فرجامی
 
(۵۵٣)  
زندگی یک کمدی در نمای دور و زندگی یک تراژدی در نمای نزدیک است.  
● چارلی چاپلین  
 
(۵۵۴)
یکی از فضایل روشنفکرانه طنز ، داشتن ذهنی باز و پذیرفتن تنوع است.  
●فلسفه ی طنز، جان موریل ، فرجامی
 
(۵۵۵)
طنز ، حامی تفکر خلاق و تفکر انتقادی است .  
● فلسفه ی طنز، جان موریل ، فرجامی
 
(۵۵۶)
کمدی بیانگر ایستادگی سرسختانه در برابر واگذاشتن حرف آخر به تراژدی است.
● کنراد هایرس
 
(۵۵٧)
خنده معامله را به هم می زند.
● ضرب المثل عربی
 
(۵۵٨)  
های تایمز: دارید من را دست می اندازید؟  بوکوفسکی: تا حدودی، ولی نه کاملاً. چون آن شخصیت اصلی که در کارهایم مورد حمله ی من قرار می گیرد، خودم هستم، و اساسا خودم تقریبا همۀ کسانی ام که دور و برم هستند.  
● ؟
 
(۵۵٩)
بز دلی تنها برای یک لحظه است اما زنده نبودن برای همیشه است.  
● ضرب المثل ایرلندی
 
(۵۶۰)
شهامت یعنی ادامه دادن در زمانی که همه چیز وحشتناک است.  
● ؟
(۵۶١)
چرا آینه ها جای چپ و راست را عوض می کنند ، ولی جای بالا و پایین را عوض نمی کنند؟
● مقاله ی ند بلاک  
 
 (۵۶٢)
شهود الحق فی النساء اعظم شهود و اکمله.  
● ابن عربی، فصوص الحکم  
 
(۵۶٣)
هر زنی در تسخیر جنّی درونی است که ویرجینیا وولف آن را فرشته خانه می نامد.  
● سارا میتلند ، چگونه از تنهایی لذت ببریم
 
(۵۶۴)  
خانه بخشی ار مفهوم خداست.  
● ؟
 
(۵۶۵)  
بدگونیا: بد ساخته شده. خانه ای که صحن آن کج و معوج باشد.(ناظم الاطباء). به اصطلاح معماران ، خانه ای که صحنش کج باشد و آن را شوم پندارند . (آنندراج)  
 
(۵۶۶)
مسیح کمی قبل از گرفتار شدن به دست دشمنانش ، خطاب به حواریون در خواب مانده ای که علی رغم  خواستشان نتوانستند شب را به همراه او بیدار بمانند می گوید : روح می خواهد ، اما بدن نمی تواند . و این یعنی خداوند مهربانانه در مورد انسان می پذیرد که خواستن همیشه توانستن نیست .  
● علی کیا، فلسفیدن
 
(۵۶٧)  
اندوه عمودی است و سرگیجه آور ؛ عوضش سوگواری افقی است .  
● کتاب عکاسی ، بالون سواری ، عشق و اندوه  
 
(۵۶٨)
های تایمز : همیشه در کتاب هایت از لذت های جنسی ات می نویسی، اما چیزی درباره ی زنی که با شما عشق بازی می کند نمی دانیم … بوکوفسکی: خوب، البته، با لذت های خودم شروع می کنم؛ اگر چیزی باقی ماند، مال آن ها.  
 
(۵۶٩)
های تایمز: شنیده ام که کتاب هایت را در چند دانشگاه تدریس می کنند... چه حسی داری؟ بوکوفسکی: احساس خوبی ندارم. معنی¬ اش این است که به اندازه ی تدریس شدن بی خطری.  
 
(۵٧۰)
نه احساساتی عمیق دارم و نه حرکات جدی. من اصلا خواسته ای ندارم. فقط می خواهم مسواکم را بزنم و امیدوارم دندان هایم نریزند؛ امیدم این است که در سال آینده هم بتوانم شق کنم؛ فقط همین چیزهای کوچک. من دنبال چیزهای بزرگ نیستم. می خواهم دنبال چیزهایی کوچک باشم مثل بُرد در دور سوم با شانس سه به یک. تمام خواستم در این حد است. چیزهای خیلی جادویی نمی خواهم.  
● بوکوفسکی  
 
(۵٧١)
عقل به همان قدرت و قوتی که توان روی کردن به حقیقت را دارد، از قدرت پشت کردن به آن نیز برخوردار است.  
● ؟
 
(۵٧٢)  
انتخاب ، تنها به معنای برگزیدن چیزی که بر آن انگشت می گذاریم نیست ، بلکه به معنای از دست دادن چیزهایی ست که انتخاب نمی کنیم.  
● آندره ژید  
 
(۵٧٣)
همیشه ممیز را مرد تصور می کنیم   شاید زنی زیباست   که با یک دست سبزی پاک می کند    و با دست دیگر شعر  
● محسن حیدری
 
(۵٧۴)
ارتباط همواره به ناکامی می انجامد. حتی بالاتر از آن را می گویم ، ارتباط باید به ناکامی بینجامد. برای همین است که ما به حرف زدن ادامه می دهیم. اگر همدیگر را می فهمیدیم سکوت می کردیم .جای بسی خوشوقتی است که ناکام می شویم، همدیگر را نمی فهمیم و به حرف زدن ادامه می دهیم. ● ژاک لکان  
 
(۵٧۵)
اگر مردم آن قدر آزاد بودند که هر چه می خواستند بپرسند خدا می داند از چه چیزها که سر در نمی آوردند.
● جوزف هلر  
 
(۵٧۶)
ژان بودریار در کتاب اغوا می گوید فرهنگ ما ، فرهنگ انزال زودرس است . و این جمله شاید نقد سطح نازل سلیقه هایی است که با ضعیف ترین آثار هنری نیز به وجد می آیند.  
● علی کیا، فلسفیدن  
 
(۵٧٧)
در دنیایی زندگی می کنیم که هر که در آن بهره ای از نور دارد ، به همان اندازه سایه ای تاریک نیز ایجاد می کند . سایه ای به همان اندازه یا حتی بیش تر ، بزرگ تر.
● علی کیا، فلسفیدن
 
(۵٧٨)
به اعتقاد بودریار ، خصلت اصلی زمانه ی ما غیاب است . همه ی چیزهایی که ما امروز با آن مواجهیم ، صرفاً بقایای چیزهایی هستند که زمانی وجود داشتند.
● علی کیا، فلسفیدن
 
(۵٧٩)  
پیوسته می پرید و هیچ آشیان معین نگیرید که همه مرغان را از آشیان ها گیرند.
● ابن سینا، رساله الطیر  
 
(۵٨۰)  
کسی که با چیزی تجارت می کند آن را می فروشد و دیگر واجد آن نخواهد بود . پس کسی که با دین تجارت می کند بی دین است.  
● نامه کندی به المعتصم بالله ، در باب فلسفه اولی .  
 
(۵٨١)
آمریکا سرزمینی است که مرکز آن هیج جا نیست اما انگلستان سرزمینی است که مرکز آن همه جاست.
● جان آپدایک
 
 (۵٨٢)  
نیچه از قول زرتشت می نویسد یاد بگیرید به خودتان آن طور بخندید که بایسته ی انسان است.
● فلسفه ی طنز ، جان موریل ، فرجامی  
 
(۵٨٣)
خودم را در آغوش گرفته ام!   نه چندان با لطافت   نه چندان با محبت   اما وفادار.  
● ساموئل بکت  
 
(۵٨۴)
مردم برای این که بدانند چه کوفتی هستند، وقت کافی نمی گذارند.  
● ؟
 
(۵٨۵)
اولین ماجرای عشقی که در این جهان باید آن را به کمال برسانی رابطه با خودت است.  
● ناتانیل براندن  
 
(۵٨۶)
هیچ کس به اندازه ی خودش برای خودش غریبه نیست.  
● نیچه، حکمت شادان  
 
(۵٨٧)
هر گاه انسان تصمیم به جایگزین کردن خود به جای خدا بگیرد دچار هبوط می شود.
● مارتین بوبر، کسوف خداوند  
 
(۵٨٨)  
آدم ها به چیزی که درد‌شان را آرام می کند اعتیاد پیدا می کنند.
● ؟
 
(۵٨٩)  
همزادهای متعدد می توانند اثر اصلی و سازنده ی آن را به تسخیر خود درآورند.  
● بورخس  
 
(۵٩۰)
پاسکال می گفت: دیوانگی بشر آن چنان ضروریست که دیوانه نبودن خود شکل دیگری از دیوانگیست.
● تاریخ جنون، فوکو  
 
(۵٩١)  
یک مادر ، خودش به تنهایی یک انسانیت است.  
● کامو  
 
(۵٩٢)  
هر اثر هنری، «خود اعترافی» است.
● کامو . یادداشت ها، خشایار دیهیمی
 
 (۵٩٣)  
آنچه که فروید آن‌را آشکار کرد این است که همه‌ی ما نیاز داریم تا داستانمان را به دیگری بگوئیم.
● مجله روان کاوی تداعی ـ توئیتر  
 
(۵٩۴)
آن که با «چیزی» می‌ستیزد هنوز از بند آن رها نشده است، آن که از آن می‌گریزد هنوز «چیزی» از خود ندارد ، اما آن که در ابتدای پاسخش مکث می‌کند، جایی کمی دورتر ایستاده، نفسش را تازه کرده و نهال خود را کاشته است.
● ریحانه معصومی، توئیتر
 
(۵٩۵)
کوکی: من هرجور آدمی رو که اضافی مصرف کرده باشه دیدم. هرویین، اسید، کراک... هری: نه، من خودمو زیاد مصرف کرده‌م، واسه اینه که اینقدر داغونم.  
● ساختار شکنی هری، وودی آلن
 
(۵٩۶)  
آدم ها هر چه قدر آسیب پذیر باشند به همان اندازه هم تحریک پذیر می شوند ... هر چه شکننده تر باشیم تدافعی تر می شویم ، چون مجبوریم از خودمان دفاع کنیم.  
● مهدی میناخانی
 
(۵٩٧)
تمام محبت خود را به یکباره برای دوستت ظاهر مکن؛ زیرا هر وقت اندک تغییری مشاهده کرد تو را دشمن می پندارد.
● سقراط
 
(۵٩٨)
رنج بشر با دست نیافتن به امیالی که «اراده» کرده است شروع می شود.  
● شوپنهاور  
 
(۵٩٩)
طمع از خیر کسان ببرید تا به ریش مردم توانید خندید.  
● مولانا عبید
 
(۶۰۰)
مشقات ناباوری: ذهن آدم‌ها بر مبنای «باور کردن» کار می‌کند. «باور نکردن» تلاش ذهنی مضاعفی می‌طلبد .  
● دن گیلبرت  

✚ فیلم درباره ی الی...
ما را در سایت ✚ فیلم درباره ی الی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jomalategesar بازدید : 160 تاريخ : يکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت: 3:29